صعود و سقوط صنعت نساجی در ایران

 

صعود و سقوط صنعت نساجی در ایران
 

صنایع نساجی و پوشاک از جمله صنایع با قدمت بالا در اقتصاد ایران است که در حال حاضر به سبب تناقضات مشاهده‌شده در آمار عملکرد آن، محل جدی سیاستگذاری محسوب می‌شود. به عنوان اولین گزاره تناقض‌آمیز در این صنعت، می‌توان به روند سهم‌گیری آن از ارزش‌افزوده صنعتی کشور اشاره کرد که از حدود ۲۵ درصد در سال ۱۳۷۰، هم اکنون به کمتر از ۵ درصد رسیده است. این در حالی است که متوسط توان خلق ارزش‌افزوده در آن بسیار بالاتر از متوسط صنعت است.


 در بخش درآمدهای صادراتی نیز این صنعت، بدون لحاظ درآمدهای حاصل از صادرات فرش، سهم بسیار ناچیزی در سبد صادراتی (کمتر از یک درصد) دارد، حال آنکه به ‌لحاظ متوسط ارزش دلار بر کیلوگرم، عملکرد این صنایع به مراتب بالاتر از متوسط بخش صنعتی کشور است (به ترتیب ۶ دلار و ۲ دلار برای پوشاک و نساجی در برابر یک دلار متوسط بخش صنعتی). موضوع دیگر به سهم ۳/۸ درصدی این صنایع از بنگاه‌های بالای ۵۰ نفر صنعت بازمی‌گردد. در حالی که سهم ارزش‌افزوده حاصل از این بنگاه‌ها در برابر سایر بنگاه‌های بالای ۵۰ نفر بخش صنعتی کشور، کمتر از ۳/۲ درصد است. 


در مقابل، بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن در این صنعت در برابر سایر بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن در کل بخش صنعتی کشور، سهمی بالغ بر ۸/۱۴ درصد از ارزش‌افزوده حاصل از فعالیت این گروه از بنگاه‌های تولیدی را به خود اختصاص می‌دهند. این عملکرد قابل توجه در حالی مورد نظر قرار می‌گیرد که بنگاه‌های مذکور به صورت صنفی، انفرادی و عمدتا غیرنظام‌مند فعالیت می‌کنند و مادامی که این بخش از صنایع نساجی و پوشاک سازماندهی نشود، نمی‌توان از این صنعت انتظار بهره‌مندی کامل از ظرفیت‌های ایجادشده در آن را داشت. آخرین مورد تناقض به حوزه سیاستگذاری این صنعت بازمی‌گردد. در واقع، بازار صنایع نساجی و پوشاک در حالی تحت پوشش بالاترین حمایت‌های تعرفه‌ای قرار دارد که به ‌میزان زیادی آسیب‌پذیری بازار داخلی آن از جانشین‌های وارداتی (به صورت قاچاق) نیز گزارش می‌شود.

 

بررسی چالش‌های صنایع نساجی و پوشاک کشور حاکی از وجود انواعی از مشکلات در برابر تولیدکنندگان این بخش است. با پرداختن به مشکلات این صنعت در قالب یک رویکرد نظام‌مند، مشخص می‌شود که فشارهای رقابتی از هر دو سمت «عرضه» و «تقاضا» بر بدنه این صنایع وارد می‌شود. در سمت عرضه، عدم توازن زنجیره تامین مواد اولیه و تجهیزات مانعی در برابر توسعه پایدار این صنعت به ‌شمار می‌رود و در بخش تقاضا نیز چالش از دست رفتن بازار داخل به‌واسطه کالاهای قاچاق معضل است. در واقع، مادامی‌که این دو معضل همزمان بر بدنه این صنعت فشار وارد می‌کند، دغدغه داشتن در رابطه با مقیاس کوچک بنگاهی و ضعف تحقیق و توسعه و موارد مشابه از اولویت دوم برخوردار است، چرا که در رابطه با این موارد، زمینه‌سازی برای حرکت‌های دسته‌جمعی می‌تواند تا حد زیادی از چالش مقیاس جلوگیری کند.

 

در بحث راهکارهای توسعه صنایع نساجی اگرچه اقدامات همزمانی را باید به ‌انجام رساند، مهم‌ترین موضوع جهت اصلاح وضع موجود بهره‌مندی از یک زنجیره تحت مدیریت یکپارچه از مرحله تامین مواد اولیه تا فروش در بازارهای داخلی و صادراتی است. این امر می‌تواند با استفاده از ایجاد هلدینگ تامین و توزیع محصولات نساجی و پوشاک، یا ساختارهای جمعی مشابه محقق شود. به این ترتیب، ضمن کاهش هزینه‌های تامین مواد اولیه و واسطه‌ای در این صنایع، زمینه سازماندهی واحدهای زیرمقیاس و تقویت ساختار رقابت در این بازار نیز فراهم می‌شود.

 

جایگاه صنایع نساجی و پوشاک در بخش صنعتی ایران

 

صنایع نساجی و پوشاک یکی از صنایع با دامنه‌ای بسیار وسیع و متنوع است که با بهره‌مندی از سهم ۷ درصدی از تعداد کارگاه‌های صنعتی از جمله صنایع مهم کشور به‌شمار می‌رود. از آنجایی که بحث به سهم از تعداد شاغلان صنعتی بازمی‌گردد، این عملکرد در سطح پایین‌تر و معادل ۵/۶ درصد است. با توجه به ماهیت کاربر صنایع نساجی و پوشاک، این شکاف عملکردی میان سهم از تعداد کارگاه‌های فعال و تعداد شاغلان، می‌تواند در نتیجه تولید زیرظرفیت در بنگاه‌های فعال در این صنایع رخ داده باشد که نتیجه آن کاهش توانایی بنگاه‌های این دو صنعت در ایجاد اشتغال است.

با توجه به سهم این صنایع از ارزش نهاده‌های مصرفی (معادل ۸/۱ درصد) و همچنین سهم از ارزش ستانده حاصله (معادل ۲ درصد)، می‌توان دریافت که در مقایسه با سهم این صنایع از تعداد کارگاه‌ها و شاغلان صنعتی، حجم فعالیت به مراتب پایین‌تر است و این دلیل دیگری مبنی بر تولید زیر ظرفیت است. شدت این مساله در صنایع پوشاک به نسبت نساجی شدیدتر است. به ‌طور دقیق‌تر، ارزش محصولات تولیدی و نهاده‌های مصرفی در صنایع پوشاک در مقایسه با تعداد شاغلان صنعتی در این صنعت بسیار پایین‌تر است. این در حالی است که صنعت مذکور به‌لحاظ آنکه لکوموتیو صنعت نساجی به شمار می‌رود، از اهمیتی دو‌چندان برای توسعه و تقویت برخوردار است.

 

عملکرد صنایع نساجی و پوشاک در بخش صنعتی ایران برحسب الگوی توزیع بنگاهی

 

بررسی عملکرد کارگاه‌های صنعتی در صنایع نساجی و پوشاک می‌تواند سنجه‌های مناسبی از مسائل مبتلابه در این رشته فعالیت صنعتی به‌دست دهد و بدون توجه به الگوی توزیع بنگاهی تحلیل‌ها از کفایت لازم برخوردار نخواهد بود.

صنایع نساجی و پوشاک با بهره‌مندی از سهم ۷ درصدی از کل بنگاه‌های صنعتی بالای ۱۰ نفر کارکن، تنها معادل ۶/۲ از ارزش‌افزوده صنعتی حاصل از این گروه از بنگاه‌ها را به‌خود اختصاص می‌دهد. برحسب کل تولید‌، در این صنایع (اعم از صنفی و صنعتی)، سهم ارزش‌افزوده حاصله تا ۸/۴درصد از کل ارزش‌افزوده صنعتی کشور قابل افزایش است. این بهبود عملکرد در حالی مورد نظر قرار می‌گیرد که اطلاعات دقیقی از تعداد بنگاه‌های خرد (زیر ۱۰ نفر کارکن) در این صنعت موجود نیست که منجر به سخت شدن فرآیند مدیریت و سیاستگذاری در این صنعت می‌شود.

 

بهترین عملکرد نسبی بنگاه‌های فعال در این صنعت در برابر سایر بنگاه‌های دارای مقیاس مشابه در صنعت، از منظر ارزش ستانده حاصله، مربوط به بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن است. این مساله به نحو شدیدتر در رابطه با ارزش‌افزوده حاصل از تولیدات بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن نساجی و پوشاک در مقایسه با سایر بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن فعال در بخش صنعتی کشور قابل مشاهده است. در واقع، بنگاه‌های خرد فعال در صنایع نساجی و پوشاک واحدهای مهمی هستند که باید در خصوص آنها برنامه‌ریزی دقیق شود. این در حالی است که واحدهای مذکور از درجه سازمان‌یافتگی پایینی برخوردار هستند.

 

عملکرد صادراتی

 

در مقابل صادرات رسمی ۵/۴۹۴ میلیون دلاری کشور، حجم واردات برابر با ۲/۱۶۶۶ میلیون دلار بوده که نشان‌دهنده تراز تجاری منفی کشور به‌میزان ۷/۱۱۷۱ میلیون دلار است. باید توجه داشت که این عملکرد بدون در نظر گرفتن حجم تجارت غیررسمی در کشور است و با برآورد میزان حجم قاچاق نزدیک به ۴ میلیارد دلاری در صنعت نساجی، کسری تراز تجاری کشور در صنعت نساجی رقمی بیش از ۵ میلیارد دلار است. شدت مساله قاچاق در رابطه با برخی حلقه‌ها بیشتر است. به‌طور نمونه برخی انواع پارچه‌های تاری و پودی (که با کسری ساختاری مواجه هستند) بسیار قاچاق‌پذیر هستند، در حالی که الیاف صنعت نساجی تقریبا هیچ‌گاه قاچاق نمی‌شوند.

 

صادرات و واردات گمرک

 

باوجودی که صنایع نساجی و پوشاک به ‌لحاظ رقم کل ارزآوری یک صنعت ضعیف صادراتی محسوب می‌شود، به‌ لحاظ ظرفیت‌های بالقوه ارزی (که از محاسبه ارزش هر کیلوگرم به دلار محصول صادراتی به‌دست می‌آید)، صنعت مهمی است. ارزش نسبی کالای صادراتی در صنایع پوشاک و نساجی در مقایسه با سایر صنایع منبع ‌پایه بسیار بالاتر است (به ترتیب ۱۱ دلار، ۶ دلار و ۲ دلار برای فرش، پوشاک و نساجی) که مبین ظرفیت‌های بالقوه این صنعت برای ارزآوری در صورت سیاستگذاری صحیح است. مهم‌ترین قلم صادراتی در هر دو گروه بنگاه‌های بین ۱۰ تا ۴۹ نفر و بالای ۵۰ نفر مربوط به محصولات ریسندگی، بافندگی و تکمیل منسوجات است که یک کالای کاملا واسطه‌ای محسوب می‌شود. در زمینه پوشاک که یک محصول نهایی محسوب می‌شود، عملکرد صادراتی بسیار ضعیف است و آنچه این عملکرد را ضعیف‌تر می‌کند آن است که سهم بنگاه‌های بالای ۵۰ نفر در آن حتی از بنگاه‌های بین ۱۰ تا ۴۹ نفر هم کمتر است. در واقع، انتظار می‌رفت بنگاه‌های بزرگ در زمینه صادرات پوشاک بسیار فعال‌تر از این میزان عمل کنند. در مجموع می‌توان گفت عملکرد صادراتی بنگاه‌های بالای ۵۰ نفر در رابطه با سایر محصولات نساجی (قالی و قالیچه و سایر منسوجات آماده) به مراتب بهتر از عملکرد آنها در «زنجیره ارزش نساجی و پوشاک» است.

 

سهم ارزش‌افزوده صنعتی

 

بررسی روند سهم‌گیری صنایع نساجی و پوشاک از تولید صنعتی کشور، مبین روندی کاهنده از ۵/۲۵ درصد در سال ۱۳۷۰ به ۱/۸ درصد در سال ۱۳۸۰ و ۴/۶ درصد در سال ۱۳۹۰ و نهایتا ۸/۴ درصد در سال ۱۳۹۸ است. یکی از دلایل این کاهش، کوچک شدن اندازه تقاضای داخلی به سبب فشار محصولات قاچاق است.
دلیل دیگر نیز مربوط به تضعیف توان رقابت‌پذیری هزینه‌ای و کیفی محصولات این رشته فعالیت صنعتی و در نتیجه کاهش توان سهم‌گیری و فروش در بازار است. در نهایت با وجود کاهش سهم‌بری از اقتصاد کشور، همچنان صنایع نساجی و پوشاک در جایگاه برتر به لحاظ توان ارزش‌زایی قرار دارند.

در ابتدای دهه ۱۳۷۰، توان خلق ارزش‌افزوده در صنایع نساجی و پوشاک در محدوده نزدیک به متوسط بخش صنعتی قرار داشت. در طول زمان، روند نزولی ارزش‌زایی در بخش صنعتی رخ داد؛ حال آنکه در صنایع پوشاک این روند صعودی بوده است. در رابطه با صنایع نساجی نیز اگرچه این نسبت کاهنده بوده، در مقایسه با متوسط صنعتی، همچنان در سطح بسیار بالاتری قرار دارد.

نکته مهم دیگر که در زمینه توان خلق ارزش‌افزوده صنایع نساجی و پوشاک باید مورد نظر قرار داد آن است که توان خلق ارزش‌افزوده این صنایع با لحاظ عملکرد بنگاه‌های زیر ۱۰ نفر کارکن به مراتب بالاتر از حالتی است که صرفا کارگاه‌های صنعتی بالای ۱۰ نفر مورد نظر قرار گیرند.
با توجه به روند کاهش سهم این صنعت از عملکرد صنعتی کشور، کاهش سهم آن از مواد اولیه کل صنعت (از ۶/۶ درصد در سال ۱۳۸۱ به ۸/۱ درصد در سال ۱۳۹۸) قابل انتظار است، اما چنانچه به سهم این صنعت از مواد اولیه خارجی مورد استفاده در بخش صنعتی کشور توجه شود، مشخص می‌شود که بار هزینه‌های وارداتی در این صنعت به نسبت کاهش تقاضای آن از مواد اولیه کاهش نیافته است. بخش عمده‌ای از این مساله به‌واسطه عدم توازن زنجیره تامین در این صنایع رخ داده است. با توصیف به‌عمل‌آمده، آسیب‌پذیری صنایع نساجی و پوشاک از شوک قیمت مواد اولیه و واسطه‌ای وارداتی، در مقایسه با کاهش اندازه فعالیت در این صنایع، کاهش نیافته است.

ضریب وابستگی وارداتی در بسیاری از حلقه‌های تولید دخیل در زنجیره نساجی و پوشاک متغیر است و به هر میزان که به ابتدای زنجیره نزدیک می‌شود، رقم آن بالاتر است. در واقع، شرایط عوامل تولید در حلقه‌های ابتدایی زنجیره برای تولیدکنندگان این صنعت، در معرض نوسانات بازارهای جهانی است. با این توصیف، مساله ناترازی در زنجیره تامین این فعالیت صنعتی از دیگر موضوعاتی است که باید به‌صورت جدی مورد نظر قرار گیرد.

 

تحولات عملکرد تجاری در صنایع نساجی و پوشاک

 

تقریبا در تمامی حلقه‌های تولید مواد واسطه‌ای در زنجیره ارزش نساجی و پوشاک، تراز تجاری منفی است و در بخش‌های بالای زنجیره نیز میزان این کسری بالاتر است. تنها در بخش پوشاک طی سال‌های گذشته (۱۳۹۷ به بعد) است که بدون در نظر گرفتن آمار قاچاق، تراز تجاری کشور مثبت شده است.

ارزش تولید، فروش و صادرات مستقیم صنایع نساجی و پوشاک به‌عنوان یک مولفه مهم در تعیین وضعیت پایداری عملکرد صنعتی، پرداختن همزمان به شاخص‌های ارزش تولید، ارزش فروش و ارزش صادرات اطلاعات خوبی به‌دست می‌دهد.

صنایع نساجی به‌لحاظ سهم از فروش در بازار صادراتی تقریبا در تمامی سال‌ها از اهمیت پایین‌تری در بخش صنعتی کشور به نسبت سهم از ارزش تولید صنعتی کشور برخوردار بوده است. با توجه به اینکه بخشی از ارزش فروش محصولات نساجی و پوشاک در بازار داخل نیز از مجرای فروش کالاهای قاچاق حاصل شده است، می‌توان دریافت بازار نفوذ‌شده محصولات نساجی تولید داخل به نسبت ظرفیت‌های تولید آن کوچک‌تر است. این امر زمینه تولید زیر ظرفیت را پدید می‌آورد. روند مذکور در صنعت پوشاک کشور نیز مشاهده می‌شود.

 

تحولات خدمات غیرصنعتی پرداختی صنایع نساجی و پوشاک

 

با مقایسه سهم صنایع نساجی و پوشاک از خدمات غیرصنعتی، به‌عنوان شاخصی از گستره زنجیره ارزش در این صنعت (مشتمل بر تحقیق و توسعه، بازاریابی، فروش، حمل‌ونقل و…) می‌توان دریافت که در این صنایع در مقایسه با میانگین بخش صنعتی کشور، پرداخت خدمات غیرصنعتی افت بیشتری را تجربه کرده است. این مهم می‌تواند نشان‌دهنده نامساعدتر شدن فضای کسب‌وکار این صنعت و در نتیجه چرخش هزینه‌کرد بنگاه در بخش تولید و فعالیت‌های مرتبط با آن باشد.
کاهش سهم صنایع نساجی و پوشاک از ارزش خدمات غیرصنعتی پرداختی کل صنعتی اگرچه ممکن است در نتیجه فشار هزینه‌های تولیدی در مقابل هزینه‌های غیرتولید و متصل به تولید رخ داده باشد، در نهایت، می‌تواند با محدود کردن زنجیره ارزش در این صنایع، موجبات کوچک شدن اندازه فروش در بازار و تشدید مشکلات مطرح در بند قبل را رقم بزند.

 

آسیب‌شناسی صنعت نساجی و پوشاک

 

چالش‌ها و موانع موجود بر سر راه صنعت نساجی و پوشاک را می‌توان در سه سطح تقسیم کرد: الف- چالش‌ها و نواقص موجود در محیط داخلی (زنجیره ارزش) ب- چالش‌های برآمده از عملکرد محیط خارجی نزدیک (مشکلات ساختاری صنعت نساجی و پوشاک) ج- چالش‌ها و مسائل ناشی از محیط خارجی دور (سیاستی).
یکی از سنجه‌های مناسب در تعیین شدت خدماتی‌سازی، توجه به پرداخت‌های غیرصنعتی در صنعت مورد نظر است. به نحو مندرج در بخش قبل، سهم صنایع نساجی و پوشاک از کل پرداخت‌های غیرصنعتی در مجموعه صنعت کشور به کمتر از یک درصد رسیده است که با توجه به سهم این صنعت از ارزش‌افزوده صنعتی، رقم بسیار ناچیزی است. در واقع، در صنایع نساجی و پوشاک، عمده تمرکز بنگاه‌ها بر قسمت‌های فیزیکی زنجیره ارزش (تامین مواد اولیه، تولید و فروش) است. این در حالی است که توزیع ارزش در زنجیره کسب‌وکار متکی بر انواعی از خدمات به ویژه در بخش‌های ایده‌پردازی، ترکیب مواد و طراحی محصول یا خدمت و بازاریابی و فروش و نحوه عرضه آن به مصرف‌کننده نسبت به بخش تولید قرار دارد.

سهم پایین هزینه‌های تحقیق و توسعه و طراحی در عمده زیربخش‌های صنایع نساجی و پوشاک در مقایسه با بخش صنعتی کشور موید یک عارضه جدی در زنجیره خدماتی‌سازی در این صنعت است. در واقع، به‌جز حلقه آماده‌سازی و ریسندگی الیاف مصنوعی، سایر حلقه‌های زنجیره تولید صنعت نساجی و پوشاک از ارقام پایین هزینه‌کرد در تحقیق و توسعه نسبت به متوسط صنعت (۳/۱ درصد) برخوردار هستند. این موضوعی است که تاثیر مستقیم آن بر توان موقعیت‌یابی محصولات این رشته فعالیت کلیدی در برابر رقبای منطقه‌ای و جهانی آن وارد می‌شود.

به‌عنوان مولفه دیگر در زمینه خدماتی‌سازی، می‌توان به تبلیغات و آگهی اشاره کرد. تاکید بسیار بالاتر تولیدکنندگان این صنعت بر امور تبلیغات و فروش به نسبت متوسط صنعت است. این مهم البته می‌تواند نشان‌دهنده فشار بالای هزینه‌های فروش در صنایع نساجی و پوشاک به‌واسطه عواملی نظیر فشار قاچاق، کاهش قدرت خرید مصرف‌کننده و‌… نیز باشد. به‌طور نمونه، طی سال‌های ۱۴۰۱-۱۴۰۰ و با اوج‌گیری روند تورمی در کشور حلقه پایانی زنجیره ارزش صنایع نساجی با یک بحران فروش مواجه شده و در صورت عدم توجه سیاستی به آن، این رکود و افت فروش در انتهای زنجیره خیلی زود به بقیه حلقه‌ها هم منتقل خواهد شد، لذا بنگاه‌ها با افزایش هزینه‌کرد در امور بازاریابی و فروش، درصدد مقابله با این شرایط برمی‌آیند، اما باید مشخص شود که چه میزان از این هزینه‌کرد بر مقوله توسعه برندینگ (نوعی از سرمایه‌گذاری آتی) متمرکز شده و چه میزان صرفا به واسطه تورم هزینه‌های فروش تحمیل شده است.
نکته دیگر نیز آن است که ارائه مشوق در راستای توسعه اقدامات بازاریابی و فروش می‌تواند یک اقدام حمایتی مناسب در کوتاه‌مدت تلقی شود. اما در بلندمدت، بدون توجه کافی به امور تحقیق و توسعه و طراحی، نمی‌توان نسبت به پایداری عمل صنایع نساجی و پوشاک حتی در بازار داخل اطمینان حاصل کرد.

 

نقایص اشکالات ناشی از انگیزه پایین ارتقای بهره‌وری در شرکت‌ها

 

انگیزه پایین ارتقای بهره‌وری عوامل تولید در شرکت‌ها در نتیجه عوامل مختلف رخ داده است: کاهش حاشیه سود در این صنعت، ضعف بهره‌مندی از نیروی انسانی خلاق و با بهره‌وری بالا و همچنین فرسودگی تجهیزات و ماشین‌آلات. در کل دوره مورد بررسی، نسبت بهره‌وری این دو صنعت به بهره‌وری متوسط صنعت کوچک‌تر از یک بوده است. در واقع، به نسبت تعداد شاغلان صنایع نساجی و پوشاک انتظار می‌رفت سطح تولید بالاتری حاصل شده باشد که به سبب پایین بودن بهره‌وری در صنایع مذکور، این مهم محقق نشده است. از آنجایی ‌که مواد اولیه مصرفی در تعیین قیمت تمام کالای نهایی نقش بسزایی دارند، توجه به قیمت، کمیت و کیفیت مواد اولیه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار هستند.

پنبه داخلی به دلیل طول الیاف کوتاه از کیفیت کمتری برخوردار است. به‌ دلیل فقدان استفاده از فناوری مدرن و دانش روز، کشت پنبه در ایران به تدریج از صرفه اقتصادی خارج شده و تولید آن روند نزولی دارد‌، لذا از جمله ضرورت‌های پیش رو، اصلاح نژاد پنبه تولیدی در جهت آب‌بری کمتر و تولید محصول بیشتر و باکیفیت بالاتر مطرح می‌شود. در مورد پنبه وارداتی نیز با وجود کاهش تعرفه‌های وارداتی، همچنان افزایش نرخ ارز، محدودیت‌های فنی واردات پنبه و کاهش تمایل صادر‌کنندگان پنبه به ایران، همگی موجب افزایش هزینه تولید منسوجات می‌شود.در مورد پشم نیز به‌عنوان دیگر ماده اولیه طبیعی باید گفت که بخش زیادی از پشم داخلی برای تولید قالی، گلیم و منسوجات دستباف مصرف می‌شود و سهم عمده الیاف پشم مصرفی کشور برای تولید پارچه از طریق واردات تامین می‌شود.

در خصوص مواد اولیه مصنوعی نیز، این صنعت با دو مشکل مشابه مواجه است: اولا میزان تولید پلیمرهایی که در داخل تولید می‌شوند، کمتر از نیاز کشور است و باید تامین حداکثری نیاز صنایع و همچنین مدیریت عرضه محصولات از طریق بورس کالا، در دستور کار قرار گیرد. ثانیا آن دسته از پلیمرهایی که در کشور تولید نمی‌شوند و وابسته به واردات هستند. در این خصوص نیز لازم است اقدامات و برنامه‌ریزی‌های لازم جهت تکمیل زنجیره ارزش آنها در صنایع بالادست یعنی پتروشیمی صورت گیرد.

رنگزاها و سایر مواد شیمیایی صنعت نساجی نیز عموما وارداتی هستند و تولیدکنندگان داخلی مواد اولیه خود را از خارج کشور دریافت می‌کنند. چالش مهم در این خصوص، تاثیرپذیری شدید میزان واردات این مواد اولیه از نوسانات نرخ ارز است؛ به‌نحوی‌که مشاهده می‌شود در دوره‌های افزایش نرخ ارز، میزان واردات به شدت کاهش یافته و تولید داخلی را متاثر کرده است. با توجه به نیاز بازار در زنجیره تولیدات نساجی و پوشاک و با نگاه استراتژیک به توسعه این صنایع به‌عنوان صنایع اشتغالزا و قدرت ارزآوری بالا در بخش‌های مختلف، در تولید انواع پارچه‌های تاری و پودی، انواع نخ سیستم پنبه‌ای و الیاف مصنوعی (علی‌الخصوص نخ‌های ظریف)، نخ اسپندکس، الیاف پنبه و ویسکوز بیشترین وابستگی وجود دارد و نیاز به توسعه، سرمایه‌گذاری‌های جدید و جهش در تولید این نهاده‌ها را ضروری می‌کند.

یکی از دلایل بروز کمبود و نقایص در زنجیره، عدم توازن در الگوی توزیع سود در زنجیره این صنایع است. این مساله با تاثیر مستقیم بر انگیزه سرمایه‌گذاری در حلقه‌های مختلف زنجیره، موجب استمراربخشی به شرایط کمبود/مازاد در برخی حلقه‌ها می‌شود. یک نمونه عملی در این ارتباط، به حلقه پارچه بازمی‌گردد که در مقایسه با بخش ریسندگی بیشتر در معرض قاچاق قرار دارد و از بازدهی سرمایه پایین‌تری برخوردار است. در واقع، از آنجا که در تولید این محصولات، طراحی، برندینگ، تحقیق و توسعه و‌… ضعیف عمل شده است و فشار محصولات قاچاق بالا بوده‌، در نتیجه حاشیه سود تولیدکنندگان داخلی کاهش یافته است.

ضعف فناوری تولید و دسترسی پرهزینه به تجهیزات و ماشین‌آلات روز دنیا

 

در شرایطی که متوسط عمر بیش از هفتاد درصد ماشین‌آلات مورد استفاده در کشور ۳۰ سال است، صنعت نساجی به‌دلیل عدم بهره‌مندی از فناوری‌های جدید و به‌روز و همچنین دانش فنی، در مقایسه با صنعت نساجی دنیا عقب‌تر بوده و قدرت رقابت آن در حال تضعیف است. نگاهی به سیر تحولات تشکیل سرمایه در تولید نشان می‌دهد که روند به ‌شدت نوسانی و در اغلب موارد، سیر نزولیِ تشکیل سرمایه در بخش صنعت نساجی، حاکی از فرسوده شدن فناوری تولید در این بخش و زوال تولید صنعتی است، در حالی که سهم تشکیل سرمایه ثابت صنعت نساجی از کل صنعت در سال ۱۳۸۱ برابر با ۱/۷ درصد بوده و حتی در سال ۱۳۸۲ به عدد ۳/۱۰ درصد نیز رسیده و طی یک روند نزولی به میزان ۱/۳ درصد در سال ۱۳۹۸ تنزل کرده است. 
این روند نزولی به‌طور مشابه برای صنعت پوشاک نیز مشاهده می‌شود، به‌طوری که سهم ۲۲/۰ درصدی این صنعت در سال ۱۳۸۱ به ۱/۰ درصد در سال ۱۳۹۸ رسیده است. در نهایت، لازم به ذکر است که در برخی موارد بنگاه از تجهیزات و فناوری‌های به‌روز برخوردار است، اما به‌دلیل عدم وجود نیروی انسانی آموزش‌دیده، متخصص و خلاق امکان بهره‌مندی از کلیه ظرفیت‌های تجهیزات وجود ندارد.